در ذهن من، آنها آدمهای عادی نبودند و از همه چیز سر در میآوردند. فکر میکردم احتمالاً آنها که فرهنگ لغت مینویسند باید به شیوه خاصی حرف بزنند و... اینها تصورات دوران کودکی و نوجوانی بود.
وقتی روبهروی مهدی ضرغامیان و مهناز عسگری، که اتفاقاً در کارنامه خود هم تدوین فرهنگ لغت و هم دایرهالمعارف را دارند، نشستم و گفتم فرهنگنامه ... همان جا متوجه شدم آن کتاب، فرهنگ فارسی است نه فرهنگنامه و بعد در خلال صحبتها نسبت به کلمه «خوب» حساس شدم و در پایان وقتی گفتم گفتوگوی خوبی بود! دنبال صفت جایگزین مناسب برای کلمه خوب بودم و آنقدر درباره خوب گفتم که ضرغامیان گفت که فکر کند خودش هم دیگر نتواند کلمه خوب را به کار ببرد.
من دانستم که آنها قطعاً خیلی بیشتر از ما میدانند و بهتر از ما حرف میزنند و تصورات ذهنی کودکیام بیهوده و غلط نبوده است.
آنها گفتند 11 سال روی تدوین چند فرهنگ لغت و دایرهالمعارف کار کردهاند و در این مدت به بسیاری از کتابهای درسی، داستانی، علمی و حتی شعر مراجعه کردهاند و...
آنها زبانشناسی خواندهاند، از همین رو همیشه روی زبان حساسیت داشتهاند. اما گفتند: «10 سال کار کردن و بارها مراجعه به فرهنگهای لغت و مرور مجموعه واژههای زبانی باعث شده که میزان حساسیتمان بیشتر شود. ما الان آدمهای سال 1389 نیستیم.»
و من از این زوج علاقهمند به زبان فارسی پرسیدم: «مگر شما معنی همه کلمههایی را که برای کودکان معنا کردهاید نمیدانستید؟»
آنها پاسخ دادند: «نه، ما معنی همه واژهها را نمیشناختیم و برای خیلی از آنها، به کتابهای مرجع مراجعه کردیم.»
عسگری ادامه داد: «کاری که ما انجام دادهایم -یعنی تدوین فرهنگ لغت- یکی از زیرشاخههای زبانشناسی است، اما این کار به آن معنا نیست که ما قبلاً همه واژهها را میشناختیم و بعد دست به انتخاب زدیم. نه، ما بینیاز به رجوع به فرهنگهای دیگر نبودیم و هر لحظه ممکن بود به کلمه ناشناسی برخورد کنیم و...»
در ادامه بخشی از صحبتهای آنها را میخوانید.
مهدی ضرغامیان
الف: این یک مسئله ملی است. زبان فارسی، زبان مشترک 70 میلیون قوم ایرانی اعم از فارسی زبان، آذری،کرد، لر، عرب و بلوچ است. ما اصلاً چرا درس فارسی را وارد نظام آموزشی کردهایم؟ درس فارسی برپایه کلمهها و لغات فارسی است که باید آنها را بشناسیم. مرجع درس املا کجاست؟ اصلاً وقتی دانشآموز میپرسد مثلاً معنی آب چیست، خب آب را همه میدانیم چیست، اما معنی آن چه؟ میدانیم؟ معلم میتواند به جای اینکه از اطلاعات خودش استفاده کند، به فرهنگ لغت مراجعه کند و همانجا معنی آن را به دانشآموزان نشان بدهد و بعد هم کلمات دیگری را که بر پایه آب ساخته شده، مثل آب دیده، آبگرفته و... این معلم میتواند پس از آن هم به دایرهالمعارف مراجعه کند و اطلاعات زیادی از آب به دانشآموزان بدهد و هم روش استفاده از کتاب مرجع را یاد بدهد.
مهناز عسگری
ب: بچهها این کنجکاوی را از خود نشان میدهند و دقیقاً روی خود واژه مکث و سؤال میکنند و مثل هر مقوله دیگری کنجکاوند. اما نظام آموزشی و معلم ما تا چه اندازه میتواند به کنجکاوی بچهها پاسخ بدهد یا حساستر و کنجکاوترشان کند؟
مهدی ضرغامیان
چ: چند تا کلمه داریم که روشن نیست و باید روشن شود. مثلاً فرهنگ لغت کلمههای زبان را مشخص میکند. یک کتاب دیگر دایرهالمعارف است که به واژهها کاری ندارد و به معنا کردن آنها نمیپردازد اما درباره دنیا اطلاعات میدهد. یک کتاب هم فرهنگنامه است که ساختارش شبیه فرهنگلغت است و به صورت الفبایی تنظیم میشود اما محتوایش دایرهالمعارف است. مثلاً اگر برای کلمه چشم سراغ فرهنگ لغت برویم، میخوانیم چشم یعنی چه؟ تلفظش چهطور است، چَشم است یا چِشم؟ اما اگر سراغ دایرهالمعارف برویم، میگوییم چشم چیست؟ البته در جامعه ما کمتر به دنبال این هستند که معنای یک کلمه را بدانند.کلمهها را چه بشناسند و چه نه، از سرش میگذرند و به تلفظ صحیح، املا و معنا و کاربرد کلمهها حساس نیستند. کار فرهنگ لغت این است که این اطلاعات را میدهد.
زبان یک موجود زنده است. هر روز رشد میکند، تغییر میکند. بهخصوص در دنیای امروز محصولات جدید، اطلاعات و دانش جدید به وجود میآورند و به دنبال آن واژههای جدید هم به وجود میآید. امروز کمتر کلمه تلگراف را به کار میبریم، اما کلمه موبایل جایگزین آن شده است. البته یک فرهنگ کامل زبان فارسی، کلمه تلگراف را هم دارد.
ما از زبان شروع میکنیم. در چارچوب زبان فکر میکنیم و بعد میرسیم به دنیای بیرون از زبان. خورشید در آسمان نیست، خورشید در ذهن ماست؛ تصویری از آن گوی آتشین آسمانی، در ذهن ماست و گاهی وقتی میگوییم خورشید، خود کلمه خورشید به ذهن میآید به جای تصویر آن! ما با زبان، فکر میکنیم و نقطه شروع فکر منسجم و انتزاعی فکر کردن در دنیای امروز، فرهنگ لغت است و بعد هم دایرهالمعارف.
س: سه دسته واژه داریم: یک دسته واژههای فعالاند. ما روزانه دو یا سه هزار واژه فعال به کار میبریم.
دسته دوم واژههای غیرفعالاند که معنایشان را میفهمیم یا میتوانیم بفهمیم، اما آنها را به کار نمیبریم. اینها تعدادشان زیاد است و سر به هزارها میزند مثل کلمه استمدادکردن.
دسته سوم کلماتی هستند که ما نه میشناسیم و نه میدانیم چیست. در مجموع سعی داشتهایم در این فرهنگهای لغت تا جای ممکن واژههای فعال وجود داشته باشد و بخش بزرگی از واژههای غیرفعال را هم وارد کردهایم. البته در انتخاب این واژهها هم به محدوده سنی و تحصیلی دانشآموزان اهمیت دادهایم.
مهناز عسگری
م: میخواستیم فرهنگ کوچکی تدوین کنیم که بچهها برای اولین بار با فرهنگ فارسی مواجه شوند و بتوانند از آن استفاده کنند تا کمکی باشد برای کارهای تحقیقشان و شناخت و حساسیتشان روی زبان مادری بالا برود و به آنچه میگویند و میشنوند فکر کنند.
و: وقتی معلم به بچهها بگوید فلان کتاب را بخرید، میروند میخرند. ما در نمایشگاه کتاب مادری را دیدیم که برای فرزند دبستانیاش فرهنگ معین میخواست و میگفت معلم بچه گفته این را بخرید.یا معلمی آمده بود و برای کلاس درس، لغتنامه دهخدا میخواست. وقتی این کتابها را به او معرفی کردیم، گفت دانشآموزِ من همه اینها را میداند، در حالی که خودش هم خیلی از معناها را نمیدانست.
مهدی ضرغامیان، مهناز عسگری
ه: هر چه تسلط دانشآموز بر واژههای فعال و غیرفعال بیشتر باشد، مهارتهای زبانیاش بیشتر میشود، مترادفها را میشناسد، دقیقتر و بهتر صحبت میکند، بهتر مینویسد، صحبت دیگران را بهتر میفهمد و کاربرد کلمهها را در جمله متوجه میشود و حتی به کاربرد صفتها دقت میکند که خیلی مهماند. ما فقط صفت بزرگ و کوچک و خوب و بد را به کار میبریم. اما وقتی میگوییم غذایی خوب است یعنی چه؟ خوب یعنی خوشمزه است؟ مفید است؟ ویتامین دارد؟ و... در حالی که دهها صفت وجود دارد که میتوانیم به کار ببریم که زبانمان شفافتر و روشنتر شود. حتی در انشانویسی گاهی کلمات ما غلط و مضحک هستند، در حالی که فکر میکنیم جمله یا صفت درستی به کار بردهایم.